آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

آیلین کوچولوی ما

خاطرات و لحظات دو فرشته زیبا از زبان یک مادر

دختر وروجک خودم

سلام به روی ماهت .دختر مامان! امروز آخرین روزیه که میام اداره ... گفتم قبل از اینکه کارامو شروع کنم با شما حرف بزنم .. خیلی خیلی دلم می خواد سه هفته هرچه زودتر بگذره و بیای تو بغل خودم ( گرچه از اتاق عمل و بیمارستان خیلی می ترسم) ، همش فکر می کنم میمیرم ولی در هر صورت از خداوند ممنونم که همچین عشق قشنگ و حس خوبی رو بهم داده من زیاد بنده خوبی واسش نیستم ولی اون خیلی به من لطف کرده .. خیلی چیزای خوبی بهم داده تو زندگی..خدایا خیلی دوستت دارم راستی من کیف تو رو آماده کردم ولی وسایل خودمو هنوز آماده نکردم خوووب از فردا خونه ام و آمادش می کنم ر..این هفته ای که توشیم 38 امین هفته اس و حدودا بیست آذر به دنیا میای ، دکتر آخرین سونو رو واسه یه هفت...
30 آبان 1390

یه سلام تو یه روز آفتابی و روشن

سلام عزیزم ، دیشب برف اومد و همه جا رو سفید کرد ولی امروز هوا آفتابیِ آفتابیه  ..صبح یه کم دیر اومدم تا برفا آب شن. دیگه رفت و امد به اداره برام خیلی سخت شده ، قراره تا آخر همین ماه بیام و از اول آذر برم مرخصی .. شیکم مبارکم هم که انقدر گنده شده دیگه هر چی می پوشم می زنه بیرون ... یه کم تو اداره آدم معذب میشه   این  37امین هفته است که تو دل من یه دختر کوچولو و ناز داره زندگی میکنه دست و پا می زنه و بزرگ میشه و من دلم می خواد هرچه زودتر ببینمش ، تقریبا هر روز به یه بهونه ای میرم با وسایلت ور میرم و آرزو می کنم هر چه زودتر تو از اونا استفاده کنی ... ایشالا ...
23 آبان 1390

آیلین من

سلام خوشگل من ، امروز اولین روز برفی سال 90 تو تبریزه ، هوا بس ناجوانمردانه سرد شده ، صبح بچه های کوچولو رو دیدم که داشتند می رفتن مدرسه و دلم براشون سوخت آخه شما که جات گرم و نرمه نمی دونی این بیرون چقدر سرده . عزیزم ، مامان من که قراره مثل بقیه نوه هاش بهش بگین مامان جون ، اومده خونه ما و داره زحمت تشک و لحاف تخت شما رو میکشه دستش درد نکنه امیدوارم بعدا بتونیم جبران کنیم.. خلاصه این 36امین هفته است که تو دل منی و چهار هفته دیگه (احتمالا) تو بغلمی با اینکه کلی نگرانتم که چه جوری قراره بزرگت کنم ولی از طرف دیگه خوشحالم که داری میایی . راستی نمی دونم چرا حوصله ام نمی آد چند تا عکس یادگاری از سیسمونی ات گیرم و بذارم اینجا .. حالا بعدا   ...
17 آبان 1390

نی نی سلام

سلام گونگیشک کوچچچچولوی من ! روزبروز داره اومدنت نزدیکتر میشه ... تقریبا همه چیز واسه اومدنت آمادست . البته ساک بیمارستانو هنوز نبستم ... خوب هنوز 5 هفته دیگه مونده ولی باید احتیاط رو رعایت کرد ، حالا دیگه فکر کنم جات تنگ شده چون همش اینور و اونورت قلمبه میشه بیرون ولی دست از لگد های جانانه ور نمی داری ...چیکار میشه کرد ... دخمل منی دیگه آخه مامان خودم میگه منم دقیقا مثل تو بودم کلی تو شیکمش که بودم لگد زدم ...عزیزم ما الان تو هفته 35 ام هستیم (البته با حساب ما) فکر کنم 5 هفته مونده که بیای و خونه ما رو با وجود کوچولو و نازت گرم کنی ، من و بابایی منتظرتیم و البته داریم از فرصت استفاده می کنیم و هر روز کلی گِیم بازی می کنیم و هی رکورد همدیگه ...
8 آبان 1390

دوباره سلام آیلین کوچولو

سلام آیلینم ! سلام خوشگل من ! چیطوری گوگول مامان ؟ می دونی که چند تا دوستت داریم ؟...هوار تاااا خیلی خیلی دلم می خواد ببینمت..وقتی دلم برات تنگ میشه قربون صدقه لباسا و وسایلت میرم ..راستی سرویس کالسکه و ... هم برات گرفتیم و جالبه که همینجوری شانسکی به تخت و کمدت هم میان یعنی رنگشون قرمز طوسیه ...آخه  من وباباییت اصلا اعتقادی به اینکه همه وسایلت یه رنگ باشه نداریم دوست داریم از همه رنگای خوشگل تو وسایلت باشه .فعلا ما برات انتخاب می کنیم ولی وقتی یه کم بزرگتر شدی خودت می تونی وسایلتو انتخاب کنی ولی قول بده به نظر ما هم توجه کنی... باشه ه ه ه ؟ قربونش برم الهی ... راستی این مامان تنبلت هنوز یه کتاب خوب در مورد تربیت کودک پیدا نکرده چند ...
3 آبان 1390
1